مردم شهري كه همه در آن مي لنگند، به كسي كه راست راه مي رود، مي خندند.
نمی دونم چه مر گمه این روزها!
+ نوشته شده در سه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۰ ساعت 23:34 توسط سمانه
|
قرارمان فردا پای همین شعر که قرار است ادامه اش آواز کشتگان باشد یا نیمه ی دیگر تو که پشت همین دیوار جا مانده است نگران مباش این بال های بریده پایان خوشی خواهد داشت.
تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها که سر به صخره گذارد غریبی و پاکی تو را ز حسرت طوفان به سینه می سپرم عجب سعادت غمناکی(منوچهر آتشی)