مردم شهري كه همه در آن مي لنگند، به كسي كه راست راه مي رود، مي خندند.
واقعی بودیم، باورمان نکردند، مجازی شدیم...!
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 17:43 توسط سمانه
|
قرارمان فردا پای همین شعر که قرار است ادامه اش آواز کشتگان باشد یا نیمه ی دیگر تو که پشت همین دیوار جا مانده است نگران مباش این بال های بریده پایان خوشی خواهد داشت.
تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها که سر به صخره گذارد غریبی و پاکی تو را ز حسرت طوفان به سینه می سپرم عجب سعادت غمناکی(منوچهر آتشی)